نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی

   1) شاید از مرگ امیرحسین به بعد، و یا شاید قبل‌تر از آن، مدتی است که دو حس متناقض در من به موازات هم رشد می‌کنند؛ حس اول این است که منتظرم زودتر این چهار صباح زندگی هم تمام شود و ببینم آخر این دنیا و یا اول آن جهان، چیست؟! مثل کسی که تمام دوره‌های زندگی را گذرانده باشد و حالا در انتظار مرگ است، حسی که بیشتر شبیه کنجکاوی است و اینکه خیال آدم راحت باشد، همیشه اینطور نخواهد ماند! حس دوم اما مرگ را مدام به تاخیر می‌اندازد... فکر می‌کنم هنوز خیلی کارها را نکرده‌ام، خیلی جاهای دیدنی را ندیده‌‎ام، خیلی عاشقی‌ها را نکرده‌ام، خیلی غذاها را هنوز خودم درست نکرده‌ام، خیلی گل‌ها را پرورش نداده‌ام، خیلی راز و نیازها را نکرده‌ام، خیلی آوازها را هنوز نخوانده‌ام و این زندگی لعنتی هوز زود است که از من گرفته شود! 

   2) در همین بازه‌ی زمانی یاد شده، چندین بار اتفاق افتاده که چند دقیقه قبل از بیداری کامل، بیرون بودن از کالبدم و دوباره به جسمم برگشتن را می‌بینم، بار اول فکر می‌کردم مُردم! چرا که تمام اطرافم را می‌دیدم و صداها را می‌شنیدم (اتفاقاتی که بعد از بیداری متوجه می‌شدم در واقعیت پیش آمده و یا هنوز در حال جریان است) حتی به این طرف و آن طرف می‌رفتم و اعضای خانواده را صدا می‌زدم، اما دیگران مرا نمی‌دیدند و فکر می‌کردند که من هنوز خوابم. وضعیت اسفناکی بود، هرچند خودم را فرد مهمی نمی‌دانم اما از اینکه در آن لحظه فکر می‌کردم حالا بعد از فهمیدن مُردن من چه رنجی متحمل می‌شوند، در عذاب بودم! در دفعات بعد اما قوی‌تر شدم، تصاویر و صداها واضح‌تر بود و توانستم با فاصله‌ی بیشتری از جسمم باشم، اما همیشه موقع برگشت با صدای ناله و خشک شدن دهان همراه بود.

   3) همیشه فکر می‌کنم مهم‌ترین و با شکوه‌ترین اتفاق "مرگ" است، گاهی فکر می‌کنم به همین راحتی است، انسان بی‌آنکه بفهمد از کالبدش جدا می‌شود و بعد اتفاقات را نظاره می‌کند، و گاهی فکر می‌کنم شاید لحظه‌ی دردناکی است، مثل جنینی که بند نافش را از عالم رحم می‌برند و با گریه و ترس وارد دنیای جدید می‌شود اما بلافاصله در آغوش مادر که از بطن او زائیده شده، آرام می‌گیرد و تمام ترس‌هایش را فراموش می‌کند! و گاهی فکر می‌کنم اگر بعد از بریدن بند ناف، مادر مُرده باشد، کدام آغوش، پناهگاه آن‌همه ترس و وحشت دنیای جدید می‌شود؟! 

موسیقی عجیبی‌ست مرگ 
بلند می‌شوی
و چنان آرام و نرم می‌رقصی 
که دیگر هیچ‌کس تو را نمی‌بیند

گروس عبدالملکیان



عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 376
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 شهريور 1394 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: